تاریخ: 30 ارديبهشت 1403 - 11 ذی القعده 1445 -
2024 May 19
پر بحث ترین
ابوالقاسم ایرانی
چند روز پیش بود که قاسم جان ایرانی چند برگ و یک فایل صوتی و از اخرین عکس هایش برایم فرستاده بود .در ان یکی از شعرهای قدیمی اش بود که در بحرین سروده و در کتاب شهر قصه به چاپ رسیده بود کلی خوشحال شدم و از اینکه همچون همه سالهای ؛ دیوار شعرش و اهمیت به شاعران جنوبش پابرجاست خرسندم می کند.
ادمی هر چقدر عمر کند همینکه از کارش و تلاشش راضی باشد و دیگران نیز گوشه چشمی به اثارش داشته باشند و بدانند حاصل تلاش چنین ادمی مثمر ثمر بوده است ارزشمند است و خوشحال می شود.
ابولقاسم ایرانی را اولین بار در دبی دیدم رفیق و دوست صمیمی اقای فرج الله فقیهی نژاد دوست مشترکمان است فرصت کمی بود اما در همان اندک توانستم با کار و فعالیش بیشتر اشنا شوم از ان ببعد ارتباط ما گاه و بی گاه ادامه داشته است .
دوست داشتم به رسم دوستی و اشنایی؛ ابوالقاسم را بیش از پیش به همشهریان و اهالی منطقه بشناسانم تا انان که در راه ادبیات کشورمان و بخصوص در جنوب تاثیر گذار بوده اند و همراه نسل جوان بر دانش و فنون ادبی انها افزوده اند سپاس گویم
ابوالقاسم ایرانی متولد مرداد ماه ۱۳۲۵ در بوشهر و دانشآموخته حقوق قضایی و دریایی است؛ اما بیش از همه عمر خود را در زمینه ادبیات و شعر صرف کرده است. او در میان اهالی ادبیات شاعرشناسی است که در طول نیم قرن اخیر شعرها و مقالاتش در جنگهای ادبی و نشریات مختلف منتشر شده است. او از شروع فعالیت ادبی اش می گوید/ 15 سالم که بود شعر برای مجلات تهران میفرستادم و مجلاتی مانند «آسیای جوان» و «سپید و سیاه» غزلهای من را چاپ میکردند. البته بعدها بودن آتشی و نعمتزاده در بوشهر سبب شد که به نیما و شعر نو معطوف شوم. با راهنماییهای این دو استاد احساس کردم که در شعر سپید بهتر میتوانم حرف بزنم و به همین دلیل به سمت این شعر رفتم./
«صدای بوشهر» اولین روزنامه بوشهر نیز توسط این شاعر بنیانگذاری شد. همکاری او با مجله «تماشا» از جمله فعالیتهای ادبی اوست. ایرانی شاید بعد از منوچهر اتشی و علی باباچاهی بیشترین ارتباط با محافل شعری وشاعران معاصر همچون شاملو ونصرت رحمانی و یدالله رویایی و دیگر شاعران داشته است با اتشی و باباچاهی و دیگر نویسندگان و شاعران جنوب بیشتر از دیگران ارتباط داشته است و بر نسل جوان شاعران بی تاثیر نبوده است اولین مجموعه شعر ابوالقاسم ایرانی بعد از قریب به نیم قرن فعالیت ادبی او با عنوان «جاده تا آنجا که ایستادهای میآید» در سال ۱۳۹۳ از سوی موسسه انتشارات نگاه منتشر شد. ایرانی در همه سالهای فعالیتاش تنها همین یک کتاب منتشر کرده است. او در باره اینکه چرا بعد از نیم قرن فعالیت ادبی و با این همه شعر تنها یک کتاب منتشر کرده می گوید : من کار چاپ نشده خیلی دارم اما گرفتاریهایی عجیب و غریب برای من پیش آمد و خانهنشین شدم و بعد از آن هم انگیزههای لازم برای چاپ کتاب را از دست دادم. شاید این مهمترین دلیلی باشد که باعث شده تا امروز تنها یک مجموعه منتشر کنم/ خبرگزاری ایبنا ابان 98
علاقه به شعر و شاعران جنوب و بوشهر در وجود ایرانی باعث شد چند سال پیش مجموعهای تحت عنوان «سپیدیهای دریای جنوب» را از سوی انتشارات بیدگل منتشر کند که شامل مجموعه ای از شعرهای سپید شاعران بوشهری است
او در سالهای ۴۰تا۵۰ کتابی به نام «زنجیر تا ابد» را آماده انتشار کرد، چاپ هم شد اما جلوی پخش آن را گرفتند و کتاب خیلی دیده نشد.
در آن سالهای ۴۷-۴۸ در پی فشار ساواک از ایران فرار کرد و به بحرین رفت، از آنجا به هند رفت و بعد دنیا را گشت و بعد از چند سال دوباره به بحرین برگشت و همانجا ازدواج کرد.
او طی مدتهای فعالیتاش، نشریات «صدای بوشهر»، «پیکار اندیشه» و «از شعر تا قصه» را راهاندازی کرد.
ابوالقاسم ایرانی در باره ارتباط خود با کانون نویسندگان می گوید : من جزو 60-70 نفر کانون نویسندگان بودم. بچههای کانون هم چند تا پاتوق داشتند که آنجا جمع میشدیم. در آن محافل هم همه بودند. از نصرت رحمانی بگیر تا جواد مجابی، ژاله وحدت، خسرو گلسروخی، علیرضا نوریزاده، غلامحسین سالمی، احمد اللهیاری، محمدعلی سپانلو و نوریعلا، همه اینجا بودند. /خبرگزاری ایبنا ابان 98
توجه شما همرهان را به شعری که چندی پیش ایرانی برایم فرستاده است جلب می کنم
– نمونه شعر:
چرخش کليدها
ما در گردشي ناخواسته
پير مي شويم
و صداي چرخش کليدها
خوابمان خواهد کرد…
و خاموش مي افتيم
تا ستارگان
با ارّابه هايشان
به ماه
و مردان
با قايق هايشان
به دريا برگردند.
پير مي شويم
و صداي چرخش کليدها
خوابمان خواهد کرد…
و خاموش مي افتيم
تا ستارگان
با ارّابه هايشان
به ماه
و مردان
با قايق هايشان
به دريا برگردند.
مبدأ
خانه ام دور است…
انگار
پرت شده از نقشه
تو بگو …
آنجا ساعت چند است؟
به مبدأ کوچه هاي آب گرفته ي زير چشمانت …
اينجا ولي همه چيز چند ثانيه تأخير دارد
لبخند، اشک
مرگ …
نيست، هست!.
انگار
پرت شده از نقشه
تو بگو …
آنجا ساعت چند است؟
به مبدأ کوچه هاي آب گرفته ي زير چشمانت …
اينجا ولي همه چيز چند ثانيه تأخير دارد
لبخند، اشک
مرگ …
نيست، هست!.
به شاعر جنوب به بوشهری به ابوالقاسم ایرانی
یادم نیست
یادش نیست
کجای حرفم را گرفته وبه خودش کشیده
اما خود کشیده هایش انچنان بر ساحل جنوب سنگینی میکند
که هوور تازه دریا هم میداند
خون دلش به تور حرف ولنگر کلمات موج می زند.
یادم نیست
یادش نیست
کجای حرفم را گرفته وبه خودش کشیده
اما خود کشیده هایش انچنان بر ساحل جنوب سنگینی میکند
که هوور تازه دریا هم میداند
خون دلش به تور حرف ولنگر کلمات موج می زند.
گفتم چشمانش را توی همین جنوب قاب کنم
یا روی حرفش بایستام تا به خزر برسم ؛ کنار لنگرود
گفتم تا فرصتی هست
دو سه تا از زلف بر باد داده اش را
بدهم توری ببافند
برای گاهی که میخواهم صیدم کند؛ صیدش کنند
گفتم دلم بدهم به چشم
که تا اخر دریا ماهی سیاه دیده است
عقلم به دستش
که راست مینویسد برای اهالی
برای گرمی جنوب
برای شرجی احساسش
که بر جان وتن ادم می نشیند
برای لیلای پائیزی وزینب منتظر .
دستم خالی بود
واین ماهی بی قرار به صیدم نمی نشیند
ایرانی پر از جنوب
توی غروب هم دست از عشق وعاشقی نمی کشد
دلتنگ قایق وبلم
دلتنگ خواهر دریاست
فرهاد ابراهیم پور (محمودا ) پائیز 1391
- اولین
- >
- <
- آخرین
- (0 صفحه)
ارسال نظر