تاریخ: 30 فروردين 1403 - 09 شوال 1445 - 2024 April 18
کد خبر: 113
تاریخ انتشار: 30 بهمن 1399 - 12:39:43
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
فرهاد ابراهیم پور
بالاخره باران امد. 
خیلی وقت بود چشم انتظارش بودیم زمین خشکیده دست بسوی اسمان داشت درخت چشم براه باران بود و هر موجود زنده ای منتظر دلداده اش باران بود که بی اب که بی باران ما غمگین و تنهاییم و نه زندگی لطف دارد نه روزگار بی باران به خوشی سپری می شود . 
 
این اولین باران برای بهار اوز .....


 
 
این اولین باران برای بهار اوز است هرچند که دیر امده و زمین خودش را برای سبزه و بهار دچار تردید رستن و شکفتن است اما کسی نمی داند این اسمان دلش کجای باریدن می گیرد امید که بازم بیابد و ببارد و  دلخوشی هایمان در این کروناخستگی امان بیش از پیش کند که در این سال سخت مرگ و دلگیری و نگرانی باران می تواند اندوه مان را حتی برای لحظه ای هم شده کم کند ..پس ببار .
 
امید این مردم که همیشه ی خدا در انتظار باران هستند نا امید نکن اوزیها تا من یادم هست و بر اساس گفته های بیشتر گذشتگانمان باران نعمت و برکت و امید زندگی میدانستند چه انان که در کار کشت و کار بودند چه  دیگران که گوسفند و چاروادار بودند اگر اسمان نمی بارید سالی سخت و دشوار داشتند و مردم جنوب و این مناطق علاقه اشان به باران مثال زدنی است باران امید زندگی اشان بوده است بخصوص اوزیها که در هنگام باران سریع حالت روحی و روانی اشان تغئیر می کند و با هر وسیله ای که دارند و حتی با پای پیاده خودرا به اب انبارها و رودخانه ها می رسانند تا شاهد دلخوشی هایشان باشند .
 
باید گفت باران گرانقدر؛  هرچند دیر امدی اما خوش امدی 
 
 
 
 
بوی باران امد 
بوی پیوند دو ابر 
کز دل سرد شبی خندیدند 
 
بوی همصحبتی دریا با جو زمین 
بوی سحر انگیز خاک و گیاه 
 
بوی باران سحر
شیشه غم بشکست
گل به وجد امد و 
سرو 
خرمی از دل هر قظره گرفت .
 
 
از مجموعه شعر دود / فرهاد ابراهیم پور 

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
کد امنیتی:   
مجله خبری فیشور
اب و هوای  اوز
اوز امروز
عصر ایران
رقص گل
پایگاه خبری صحبت نیوز