تاریخ: 29 اسفند 1402 - 09 رمضان 1445 - 2024 March 19
کد خبر: 272
تاریخ انتشار: 1 ارديبهشت 1401 - 23:41:38
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
مجموعه مطالب اجتماعی
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد .
 
این سخنان سعدی شیرین سخن است در باب آدم هایی که می توان آنها را بر اساس سلوک و رفتار و اعمال  آنها شناخت . آدم هایی که شاید به ظاهر با دیگری فرق داشته باشند اما همراهی آنها و نان قرض  دادنشان به یکدیگر موید این اشتراک اعمال آنهاست.
 


پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد .
 
این سخنان سعدی شیرین سخن است در باب آدم هایی که می توان آنها را بر اساس سلوک و رفتار و اعمال  آنها شناخت . آدم هایی که شاید به ظاهر با دیگری فرق داشته باشند اما همراهی آنها و نان قرض  دادنشان به یکدیگر موید این اشتراک اعمال آنهاست.
 
  ابتدا  حکایت را بخوانیم و بعد ...
 
 مصراع بالا از شیخ اجل سعدی شیرازی بود که در باب اول گلستان در سیرت پادشاهان آمده است:
پسر نوح با بدان بنشست  خاندان نبوتش گم شد
 سگ اصحاب کهف روزی چند  پی نیکان گرفت و مردم شد
 
/( نوح چندین فرزند داشت و همه به جز کنعان در اطاعت پدر بودند. کنعان با بت‌پرستان هماهنگی می‌کرد و نصایح و احتجاج پدر در هدایت و دلالتش اثری نداشت. خدای تعالی فرمان داد به جای تبلیغ و ارشاد قوم کشتی بسازد. دیری نگذشت که ساختمان کشتی به پایان رسید. پس از‌ آنکه نوح و همراهان داخل کشتی شدند فرمان قهر خدا فرا رسید: «فارالتنور؛ یعنی: از تنور آتش آب بجوشید» و آن‌گاه طوفانی عظیم برخاست. کشتی نوح بر روی امواج خروشان به حرکت درآمد. نوح که در عرشه کشتی ناظر جریان بود غفلتاً فرزندش کنعان را دید که با مرگ دست در گریبان است و برای خلاصی از گرداب هولناکی که وی را در میان گرفته بود بیهوده دست و پا می‌زند. نوح به حکم غریزه و محبت پدری فریاد زد: «کنعان، به کجا می‌روی؟ هنوز وقت باقی است که ایمان آوری و به کشتی درآیی.» کنعان که هنوز گرفتار غرور و نخوت بود به اتکای بازوی توانایش گفت: «قریباً به کوهی پناه خواهم برد.» ولی لحظه‌ای نگذشت که موج خروشانی میان پدر و پسر جدایی انداخت و کنعان را با خود برد. نوح از شدت تأثر دست تضرع به جانب خدای متعال دراز کرد و گفت: «خدایا، این پسر من و از خاندان من است. تو وعده داده بودی که مرا و خاندانم را نجات بخشی». خدای تعالی به نوح وحی فرستاد: «ای نوح، او از اهل تو نیست» و با عمل ناشایسته خاندان نبوتش گم شد؛ زیرا اینجا صحبت تقوا و توحید است نه حََسَب و نَسَب خویشاوندی./)
 
بیشتر ماها شنیده ایم که میگویند بگو دوستت کیست تا بگویمت کیستی
تو اول بگو با کیان زیستی
پس آنگه بگویم که تو کیستی
 
و باز حتما شنیده اید که گفته اند : کند همجنس با همجنس پرواز
کبوتر با کبوتر باز با  باز
یعنی اینکه برای شناخت آدم ها کافی است به رفت و آمد این آدم ها با افراد جامعه و دور و بر آنها و بخصوص دوستان و نزدیکان آنها توجه کنیم چه بسیار برادری که با برادر خود همخوانی ندارد اما با دوستش یا شریک کاری اش در یک کاسه تلیت می خورند .
و اگر خوب دقت کنیم می بینیم چه افرادی به همدیگر نان بهم قرض می دهند که شاید در ظاهر بگوئید این با آن تناسبی ندارد .
 
در دنیای داد و ستد بخصوص اگر منفعت شخصی و گروهی خاص حاکم باشد این علایق و نوشابه برای هم باز کردن دو صد چندان می شود .
 
تعجب نکنید اگر دیدید آدم پست و فرومایه ای به ناگهان طرفدار آدمی می شود که خودش را متشخص می داند اون آدم اگر متشخص باشد باید از او تبری جوید و چون نمی جوید همسان اوست و به چنین آدمی و چاپلوسی او محتاج است . دادوستدها همیشه فقط مالی و پولی نیست بلکه ابراز وجود کردن و خودنمایی هم هست . غافل از آنکه تکیه بر دیوار ترک خورد عاقبت به خیری ندارد .
 
اگر با کسی و کسانی هم فکر و هم نظر و همراه هستید که دلی برای مردم و مرامی انسانی دارند بر این دوستی و نزدیکی باید پای فشرد
اما به آدم های پست که هر روز آبروریزی دارند اعتماد نکنید.  آنها همانطور که در جلوی چشم شما برای دیگران ذات پست و فقیر خود را رو کرده اند، در آینده برای شما هم رو خواهند کرد. به این آدم ها هیچ اعتمادی نمی توانید بکنید و فقط باید برایشان در زندگی هزینه کنید تا از شما راضی باشند تا بتوانند به  دوستی با شما  ادامه دهند.
 
یا حق
فرهاد ابراهیم پور / سایت ستاره اوز فروردین ۱۴۰۱
 

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
کد امنیتی:   
مجله خبری فیشور
اب و هوای  اوز
اوز امروز
عصر ایران
رقص گل
پایگاه خبری صحبت نیوز