تاریخ: 16 آذر 1403 - 04 جمادی الثانی 1446 -
2024 December 06
پر بحث ترین
از ارشیو سال 2006 میلادی ستاره اوز
این خبر در سال 2006 میلادی در سایت ستاره اوز به نقل از ایسنا منتشر شد . چه حکایتی داشتند
2خواهر دوقلو لاري پس از 46 سال همدیگر را پیدا کردند.
در سال 1339 و در پی وقوع زلزله در شهرستان لار وقتی مردم از ترس زلزله به چادر پناه می برند، برحسب اتفاق یک خانم نیز باردار بوده است. این خانم باردار را به بیمارستان نمازی شیراز منتقل می کنند، که در آنجا وضع حمل می کند و یک دوقلوی دختر به دنیا می آورد.
روزنامه ها از این اتفاق عکس می اندازند. اما دست تقدیر باعث جدایی یکی از دخترها از مادر می شود. پرستار بخش به بهانه اینکه یکی از دوقلوها مریض است و باید در شیشه نگهداری شود او را از مادر جدا می کند و هنگامی که مادرمی خواهد از بیمارستان مرخص شود به او می گویند 6 ماه دیگر می تواند به بیمارستان مراجعه کند و بچه خود را تحویل بگیرد.
بعد از گذشت 6 ماه و هنگامی که مادر برای تحویل بچه خود به بیمارستان می آید به او می گویند بچه فوت شده است و مادر ناراحت به خانه برمی گردد.
پرستار بیمارستان اما بچه را به خانواده ای که بچه دار نمی شدند می دهد و چون پدرخانواده ارتشی بوده به دزفول عزیمت می کنند. سالها می گذرد و دختر به خانه بخت می رود و پدر و مادر ناتنی دختر نیز فوت می کنند بدون اینکه دختر را از هویت واقعی اش آگاه کنند.
سال ها پس از فوت آنها خاله ناتنی دختر او را از هویت اصلی خود آگاه می کند و به او می گوید تو بچه زلزله لار هستی!
شنیدن حقیقت ماجرا زن و شوهر را متأثر می کند و تصمیم می گیرند هویت واقعی زن را پیدا کنند.
زن تصمیم می گیرد به دنبال پدر و مادر اصلی خود برود اما نمی داند از کجا شروع کند.
خانم افشار مشاور حقوقی که به صورت کاملاً اتفاقی بااین زن آشنا شده به خبرنگار ایسنا گفت: در اتوبوس شرکت واحد نشسته بودیم و می خواستیم از آزادی به شهرک جدیداندیشه برویم. زن بغل دستی من شغل مرا سئوال کرد و از من پرسید چه کاره ام وقتی به او گفتم مشاور حقوقی هستم سرگذشت خود را برای من تعریف کرد و از من کمک خواست من نیز از وی تقاضای ارایه مدارک کردم.
وی افزود: مدارک شامل عکس 2 سالگی او و عکس های فعلی وی بود. به همین منظور ابتدا به شیراز سفر کردم و به بیمارستان نمازی این شهر رفتم آنجا به من گفتند این پرستار فوت شده و پرسنل بیمارستان نیز همگی تغییر یافته اند هیچ مدرکی هم در آرشیو نداریم.
این مشاور حقوقی یادآورشد: من اما اصلاً ناامید نشدم به لار رفتم، عکس های بچگی و فعلی او را پرینت گرفتم و بزرگ کردم و در حالی که لار فعلی به 2 قسمت لار قدیم و لار جدید تقسیم شده عکس ها را در سطح شهر بویژه در قسمت لار قدیم پخش کردم. از چند خانواده موضوع را سئوال کردم و موفق شدم خانواده دختر را پید اکنم. اما آنها برای زیارت و پابوسی امام رضا (ع) به مشهد رفته بودند. به هلال احمر لار رفتم و شماره تلفن خود را به آنها دادم و تقاضا کردم هنگام برگشت خانواده آنها با من تماس بگیرند.
وقتی آنها برمی گردند همسایه بغلی آنها که اتفاقاً او نیز وکیل مشاور حقوقی بود، عکس ها را به آنها نشان می دهد و ماجرا را برای آنها تعریف می کند خانواده می گویند ما فکر کردیم دخترمان مرده، چراکه بیمارستان به ما این را گفته بود.
وی ادامه داد: وقتی خانواده با من درتهران تماس گرفتند از آنها خواستم مدارک را برای من فکس کنند وقتی مدارک را مطابقت دادم متوجه شدم خواهرهای دوقلو بالاخره همدیگر را پیدا کردند. اما این بار با مخالفت خانواده شوهر زن مواجه شدیم آنها باور نمی کردند بعد از 46 سال کسی بتواند گمشده خود را پیدا کند.
من اما آنها را متقاعد کردم بویژه اینکه آزمایش خون آنها نیز نشان می داد که می توانند خواهر همدیگر باشند.
افشار با مبارک خواندن عید سعید مبعث در این ماجرا گفت: من روز عید مبعث به لار رفتم ولی به فاطمه (خواهر گمشده) گفتم شما روز بعد به لار بیایید، آنها روز پس از عید مبعث به لار آمدند در حالی که قلب های دو خواهر به شدت می تپید و دلشوره عجیبی داشتند، سعی کردیم آنها راروبروی هم قرار بدهیم، بدون اینکه به آنها بگوییم شماها با هم خواهر می باشید، سرانجام در حالیکه یک خواهر از هلال احمر لار بیرون می رفت، خواهر دیگر وارد می شد و آنها ناخودآگاه به آغوش همدیگر رفتند و عجیب که چقدر به هم شباهت داشتند، حتی بچه های آنها نیز شبیه به هم بودند....
وی در پایان گفت: برای رسیدن این دوبه همدیگر خیلی سختی کشیدیم بویژه اینکه دختر گمشده به فامیل ناپدری خود با نام فاطمه معشوقی بود و دختر دیگر هم به فامیل مادری خود یعنی صولت طاهری لاری بود! چراکه فامیلی پدر آنها «کوچکی» بود و ظاهراً هنگام صدور شناسنامه برادرزن به اشتباه فامیل خود را به مأمور ثبت احوال می گوید و شناسنامه به فامیلی زن صادر می شود. لذا اثبات خواهری این دو کار بسیار سختی بود، اما به هرحال خداوند می خواست این دو خواهر را پس از 46 سال دوری درعید مبعث اخرین پیامبرش به همدیگر برساند و من در اینجا از جناب رضاپور معاونت هلال احمر لار بی نهایت سپاس گذاری می کنم.
در سال 1339 و در پی وقوع زلزله در شهرستان لار وقتی مردم از ترس زلزله به چادر پناه می برند، برحسب اتفاق یک خانم نیز باردار بوده است. این خانم باردار را به بیمارستان نمازی شیراز منتقل می کنند، که در آنجا وضع حمل می کند و یک دوقلوی دختر به دنیا می آورد.
روزنامه ها از این اتفاق عکس می اندازند. اما دست تقدیر باعث جدایی یکی از دخترها از مادر می شود. پرستار بخش به بهانه اینکه یکی از دوقلوها مریض است و باید در شیشه نگهداری شود او را از مادر جدا می کند و هنگامی که مادرمی خواهد از بیمارستان مرخص شود به او می گویند 6 ماه دیگر می تواند به بیمارستان مراجعه کند و بچه خود را تحویل بگیرد.
بعد از گذشت 6 ماه و هنگامی که مادر برای تحویل بچه خود به بیمارستان می آید به او می گویند بچه فوت شده است و مادر ناراحت به خانه برمی گردد.
پرستار بیمارستان اما بچه را به خانواده ای که بچه دار نمی شدند می دهد و چون پدرخانواده ارتشی بوده به دزفول عزیمت می کنند. سالها می گذرد و دختر به خانه بخت می رود و پدر و مادر ناتنی دختر نیز فوت می کنند بدون اینکه دختر را از هویت واقعی اش آگاه کنند.
سال ها پس از فوت آنها خاله ناتنی دختر او را از هویت اصلی خود آگاه می کند و به او می گوید تو بچه زلزله لار هستی!
شنیدن حقیقت ماجرا زن و شوهر را متأثر می کند و تصمیم می گیرند هویت واقعی زن را پیدا کنند.
زن تصمیم می گیرد به دنبال پدر و مادر اصلی خود برود اما نمی داند از کجا شروع کند.
خانم افشار مشاور حقوقی که به صورت کاملاً اتفاقی بااین زن آشنا شده به خبرنگار ایسنا گفت: در اتوبوس شرکت واحد نشسته بودیم و می خواستیم از آزادی به شهرک جدیداندیشه برویم. زن بغل دستی من شغل مرا سئوال کرد و از من پرسید چه کاره ام وقتی به او گفتم مشاور حقوقی هستم سرگذشت خود را برای من تعریف کرد و از من کمک خواست من نیز از وی تقاضای ارایه مدارک کردم.
وی افزود: مدارک شامل عکس 2 سالگی او و عکس های فعلی وی بود. به همین منظور ابتدا به شیراز سفر کردم و به بیمارستان نمازی این شهر رفتم آنجا به من گفتند این پرستار فوت شده و پرسنل بیمارستان نیز همگی تغییر یافته اند هیچ مدرکی هم در آرشیو نداریم.
این مشاور حقوقی یادآورشد: من اما اصلاً ناامید نشدم به لار رفتم، عکس های بچگی و فعلی او را پرینت گرفتم و بزرگ کردم و در حالی که لار فعلی به 2 قسمت لار قدیم و لار جدید تقسیم شده عکس ها را در سطح شهر بویژه در قسمت لار قدیم پخش کردم. از چند خانواده موضوع را سئوال کردم و موفق شدم خانواده دختر را پید اکنم. اما آنها برای زیارت و پابوسی امام رضا (ع) به مشهد رفته بودند. به هلال احمر لار رفتم و شماره تلفن خود را به آنها دادم و تقاضا کردم هنگام برگشت خانواده آنها با من تماس بگیرند.
وقتی آنها برمی گردند همسایه بغلی آنها که اتفاقاً او نیز وکیل مشاور حقوقی بود، عکس ها را به آنها نشان می دهد و ماجرا را برای آنها تعریف می کند خانواده می گویند ما فکر کردیم دخترمان مرده، چراکه بیمارستان به ما این را گفته بود.
وی ادامه داد: وقتی خانواده با من درتهران تماس گرفتند از آنها خواستم مدارک را برای من فکس کنند وقتی مدارک را مطابقت دادم متوجه شدم خواهرهای دوقلو بالاخره همدیگر را پیدا کردند. اما این بار با مخالفت خانواده شوهر زن مواجه شدیم آنها باور نمی کردند بعد از 46 سال کسی بتواند گمشده خود را پیدا کند.
من اما آنها را متقاعد کردم بویژه اینکه آزمایش خون آنها نیز نشان می داد که می توانند خواهر همدیگر باشند.
افشار با مبارک خواندن عید سعید مبعث در این ماجرا گفت: من روز عید مبعث به لار رفتم ولی به فاطمه (خواهر گمشده) گفتم شما روز بعد به لار بیایید، آنها روز پس از عید مبعث به لار آمدند در حالی که قلب های دو خواهر به شدت می تپید و دلشوره عجیبی داشتند، سعی کردیم آنها راروبروی هم قرار بدهیم، بدون اینکه به آنها بگوییم شماها با هم خواهر می باشید، سرانجام در حالیکه یک خواهر از هلال احمر لار بیرون می رفت، خواهر دیگر وارد می شد و آنها ناخودآگاه به آغوش همدیگر رفتند و عجیب که چقدر به هم شباهت داشتند، حتی بچه های آنها نیز شبیه به هم بودند....
وی در پایان گفت: برای رسیدن این دوبه همدیگر خیلی سختی کشیدیم بویژه اینکه دختر گمشده به فامیل ناپدری خود با نام فاطمه معشوقی بود و دختر دیگر هم به فامیل مادری خود یعنی صولت طاهری لاری بود! چراکه فامیلی پدر آنها «کوچکی» بود و ظاهراً هنگام صدور شناسنامه برادرزن به اشتباه فامیل خود را به مأمور ثبت احوال می گوید و شناسنامه به فامیلی زن صادر می شود. لذا اثبات خواهری این دو کار بسیار سختی بود، اما به هرحال خداوند می خواست این دو خواهر را پس از 46 سال دوری درعید مبعث اخرین پیامبرش به همدیگر برساند و من در اینجا از جناب رضاپور معاونت هلال احمر لار بی نهایت سپاس گذاری می کنم.
- اولین
- >
- <
- آخرین
- (0 صفحه)
ارسال نظر